«سیلوستر استالونه» و «جورج کلونی» نمادهایی از مردانگی مسلط در هاليووداند؛ یکی تجسم قدرت بدنی است و دیگری تجسم ذکاوت و پول. اما همه ماجرا این نیست. مردان از دهه ۱۹۷۰ به تدریج به این فکر افتادند تا به پیروی از مبارزات فمینیستی به نقش سنتی خود اعتراض کنند. مردان در این حرکت سعی کردند تا هویت مردانه را از زیر بار برخی الزامات فرهنگی و اجتماعی برهانند. تا پیش از مطالعات مردان، مطالعات جنسیت با مطالعات زنان یکی پنداشته میشد، و جنسیت اساساً مسئلهای زنانه و درباره امور زنان به حساب میآمد، اما امروز مطالعات مردان و مردانگی به تکثر الگوهای مردانگی توجه میکند. مناسبات میان مردان مختلف از گروههای مختلف، اشکال متمایزی از مردانگی را میسازد. اما مردان بهطور روزمره برای رسیدن به یک الگوی فرادست و مسلط از مردانگی فراخوانده میشوند، و برای تحقق جلوههای جنسیتی این نقش ممکن است رقابتها و شکستهای هر روزه را تجربه کنند.
تصویری از مقاله
سکسوالیته، ویکس جفری (۱۳۹۲)، ترجمه حمید پرنیان، نشر اینترنتی رادیو زمانه.
مطالعات مردانگی یک حوزهٔ میانرشتهای است که از تحلیلهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی، روانشناختی و اقتصادی تشکیل شده است. این تحلیلها، ساختارهای مردانگیِ جوامع مختلف سراسر دنیا در مقاطع مختلف تاریخی را بصورت درزمانی و همزمانی بررسی میکند. مردانگی نیز برپایهٔ رویکرد برساختگرایی همچون نقشها و رفتارها و انگارههای اجتماعی است که به یک نقش اجتماعی فرصت کنشگری میدهد و باعث میشود تا بدنهای مردان نه بر اساس چیستیِ جنسیتی بلکه بر اساس جنبهٔ زیستیشان، هویت مردانه را کسب کنند. به عبارت بهتر «مردانگی و زنانگی اصطلاحهایی نسبی هستند که فقط از طریق وجود دیگری معنا مییابند. این یعنی روابط دوتایی مردانگی و زنانگی و برتری دگرجنسگرایی، تعریفهای ناگزیر هنجارین از سکسوالیته را برمیسازند» (ویکس؛۳۱:۱۳۹۲). مردان در دههٔ ۱۹۷۰ بهتدریج به این فکر افتادند تا به پیروی از مبارزات فمینیستها بر نقش سنتی مردان اعتراض کنند. مردان در این حرکت سعی کردند تا هویت مردانه را از زیر بار برخی الزامات فرهنگی و اجتماعی رهایی دهند. برای مثال نقش نانآور خانه و مسئولیت ناشی از آن در بازار اقتصادی سبب میشود تا برخی از مردان از دیگر جنبههای زندگی مانند توجه عاطفی به فرزندان و برخی از مشاغل که زنانه تصویر میشوند و نزدیکی و حمایت عاطفی از فرزندان دور بمانند. نقشهای جهانشمول از الگوی مردانگی مسلط (هژمونیک) برای بسیاری از مردان میتواند آسیبها و تنشهای متعددی را رقم بزند که در نتیجه انباشت الگوهای قدرت از شیوههای بودنِ مردانه ساختیافته است تا بدان حد که مردانگی فقط تا آنجایی حضور دارد که یک مرد نقشهای مردانهاش را بطور موفق به اجرا گذارد و تحقق بخشد. بنابراین، مردانگی همانند زنانگی در تقابل با ایدهٔ ذاتگرایی یک پروژهٔ برساختگرایانه است که بطور روزمره در حال ساختهشدن، بازتولید و اجرا است.
از سوی دیگر، مطالعات مردان نوعی بررسی تطبیقی میان مردانگیهای یک جامعه با دیگر جوامع، یک دورهٔ تاریخی با دیگر دورههای تاریخی در یک جامعهٔ مشخص و یا یک شکل مسلط از مردانگی با دیگر اشکال مردانگی در یک زمان و جامعهٔ مشخص را شکل میدهد. هرن و کیمل در این باره اهداف متعددی را برای پروژه مطالعات مردانگی مشخص کردهاند: «(۱) تمرکز خاص، به جای توجه ضمنی یا اتفاقی بر روی موضوع مردان و مردانگی، (۲) در نظرگرفتن دانش فمینیستی و سایر مطالعات انتقادی جنسیتی، (۳) شناخت مردان و مردانگی بهمثابه سوژه جنسیت و نه غیرجنسیتی، (۴) درک مردان و مردانگی بهعنوان [سوژههای] برساختی، تولیدی و بازتولیدی اجتماعی و نه به منزله «طبیعی»، (۵) دیدن مردان و مردانگی بهعنوان امری متغیر و تغییرپذیر در طول زمان (تاریخ) و فضا (فرهنگ) در جوامع و از طریق دورههای زندگی و زندگینامهها، (۶) تأکید بر روابط مردان با قدرت جنسیتی متفاوت، (۷) قراردادن نگاه ماتریالیستی و نیز گفتمانی در تحلیل، (۸) پرسش از درهمتنیدگی جنسیت با دیگر تقسیمبندیهای اجتماعی در ساخت مردان و مردانگی» (هرن و کیمل؛ ۲۰۰۶).
مناسبات میان مردان مختلف از گروههای مختلف نیز اشکال متمایزی از مردانگی را ساخت میدهند. در بین مردان نیز رسیدن به یک الگوی فرادست از مردانگی وجود دارد و با توجه به الگوی مردانگی مسلط، مردان برای نیل به رسیدن به آن و تحقق جلوههای جنسیتی این نقش رقابت و شکست وجود دارد. «مردانگی مسلط از جهات مختلفی تعریف میشود؛ هم به معنای مردانگی است که در یک الگوی معین از روابط جنسیتی موقعیت هژمونیک را اشغال میکند و هم نوعی شیوه جنسیتی است که بعنوان پاسخ در مشروعیت پدرسالاریِ پذیرفته شده است» (مککرمک؛۴۰:۲۰۱۲). به عبارت دیگر، این توجه و سعی در به انجامرساندن موفقیت به این مردانگی مسلط از دو سو مورد توجه است: (۱) مردانگی مسلط نشان میدهد که مردانگی مانند زنانگی یک اجرای اجتماعی است و چیزی درونماندگار و ذاتی نیست، (۲) مردانگی مسلط در عین ناموفق عملکردن از سوی کنشگران، همواره بهعنوان یک امر استعلایی درنظر گرفته میشود که بیشتر به منظور نوعی القای فرادستی در مقابل دیگر اشکال مردانگی است تا اینکه نوعی از هستی ذاتی و ایستای بدنی باشد.
همین الگوی مسلط باعث آسیبهای بسیاری حتی در میان طرفدارن خود این مردانگی شده است تا آنجا که نوعی شکست در اجرای بینقص آن نیازمند توجه و ممارست در ساخت بدن موردنظر است. از سوی دیگر، مطالعات مردان درباب آن دسته از مردانگیهایی مطالعه میکند که حاشیهای هستند و یا اصلا بعنوان مردانگی یا مردانگیِ واقعی به حساب نمیآیند. تا پیش از مطالعات مردان، مطالعات جنسیت برابر بود با مطالعات زنان، و جنسیتْ اساسا مسئلهای زنانه و درباره امور زنان تلقی میشد، اما بعد از این دوره است که مطالعات مردان و مردانگی در مقابل برساختیبودن ایده مردانگی مسلط، به دیگر اشکال مردانگی و جنبههای زیستی آنان نیز توجه میکند. پدران غائب در خانه، پدر بودن و ارتباط آن با مسئله مردانگی، مردانگی زنانهشده و دگرجنسپوشی همگی از نمونههایی هستند که مطالعات مردان به دنبال بررسی آن و آسیبها و صدماتی است که پرسشناپذیری و تغییرناپذیری مردانگی آن را بهمثابه یک اصل ثابت، بینیاز از مطالعه مفروض داشت. ارتباط ایده مردانگی مسلط با گرایش جنسی نیز مسئله مهم دیگری است که باید به آن توجه کرد. به گونهای که ویژگی مهم مردانگی مسلط معاصر، بطور نزدیکی با نهاد ازدواج مرتبط است و شکلی کلیدی از فهم مردانگی فرادست در نسبت با قدرت در خانواده و تسلط بر اعضا تعریف می گردد..
کیمل، «سیلوستر استالونه» و «جورج کلونی» را تجسمی از مردانگی مسلط در هالیوود میداند، استالونه، مظهر مرد خشن و سرسخت است. شخصیتهای سینمایی او اغلب قدرت بدنی را تجسم می بخشد که بازتاب شکل سنتیتری از مردانگی است. در حالیکه کلونی که اغلب به عنوان مردی متین، پیچیده و باهوش عاطفی به تصویر کشیده میشود، نسخه مدرنتر و ظریفتری از مردانگی مسلط را نشان میدهد. هر دوی آنها می توانند زنان زیادی را به خود جذب کنند و البته بر آنها مسلط باشند.
«مردانگی مسلط» گرچه مفهومی است که باید بر اساس زمینه فرهنگی تعریف شود، اما عموماً با چندین ویژگی کلیدی از جمله سلطه و اقتدار بر دیگران، سرسخت بودن و عدم بروز عاطفی، قدرت بدنی بالا، موفقیت اقتصادی، پرخاشگری و رقابت جویی، تسخیر و تسلط جنسی، طرد زنانگی، و بسیاری از هنجارهای فرهنگی مشخص میشود. این ویژگیها میتوانند در فرهنگها و زمینههای مختلف متفاوت باشند، اما عموماً منعکسکننده انتظارات اجتماعی هستند که مردان برای انطباق با آن فراخوانده میشوند.
- Hearn, Jeff and Michael S.Kimmel. (2006). Changing Studies on Men and Masculinities. In Handbook of Gender and Women’s Studies.Ed: Kathy Davis, Mary Evans, and Judith Lorber. Pp:53-70. London: Sage.
- McCormack, Mark. (2012). The Declining Significance of Homophobia; How Teenage Boys Are Redefining Masculinity and Heterosexuality. USA: Oxford University Press.