چکیده
در طول تاریخ همواره بیماریهای مقاربتی مختلف و متنوعی همچون سفلیس، سوزاک، کلامیدیا و ... وجود داشتهاند که مسئله سلامت و امر جنسی را بههم پیوند زدهاند. امری که باعث شده تا امر جنسی با مسئله اخلاق مرتبط شود. شاید هیچ یک از این بیماریها همچون اچآیوی/ایدز نتوانسته است، دلالتهای فراوان و ناهمسازی را تولید کند. با شروع همه گیری اچآیوی/ایدز در دهه هشتاد میلادی در آمریکا، این بیماری به دلیل راه های انتقال آن که بیشتر متوجه پرکتیسهای خاص سکسوالیته در مردان همجنسگرا بود، در پیوند با تسریع انتقال این ویروس و شمار فزایندهای از مرگ و میرهای ناشی از آن، منجر به پاسخهای فراوانی شد: از یک سو، جامعهٔ اکثریت دگرجنسگرا که خود را در نوعی مصونیت اخلاقی نسبت به این بیماری میدانست به آن همچون نوعی هراس اخلاقی و جنسی پاسخ گفت. و از سوی دیگر، دولت و سیاستگذاران حوزه سلامت هم نسبت به این بیماری با نوعی غفلت و نادیدهانگاری پاسخ دادند. این پاسخها که در نتیجه نوعی هیستری به وضعیت پیشآمده برای اجتماع مردان همجنسگرا بود، باعث شد تا این افراد دچار صدمات، رنج ها، دردها و خسرانهای جانی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری شوند. اطلاق طاعون همجنسگرایان به این بیماری باعث شد تا علاوه بر نادیده گرفتن خطر این بیماری و آسیب پذیری افراد همجنسگرا، نوعی سرزنش اخلاقی و شرم ناشی از گرایش جنسی را در بین این افراد تزریق کند. در نتیجهٔ همین طرز برخوردها و جهالتها بود که تسریع همهگیری اچآیوی/ایدز، به درون اجتماعات دگرجنسگرا نیز کشیده شد؛ امری که آن را از یک بیماری جنسی منحصر به اقلیتهای جنسی خارج و آن را به یک تهدید جمعیتی با همه تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در سرتاسر جهان کشانید.
ایدز (سندرم نقص ایمنی اکتسابی) به طور چشمگیری در اوایل دهه 1980 به عنوان یک طیف خطرناک از بیماری های فرصتطلب [۱] ناشی از اچآیوی (ویروس نقص ایمنی انسانی) ظهور کرد. اولین مورد شناسایی آن در جامعه همجنس گرایانِ مرد آمریکا در سال ۱۹۸۰ خبر از آغاز یک بیماری همهگیر بهداشتی در سراسر جهان داد. و همچنین بلافاصله کانون یک هراس [۲] اجتماعی و فرهنگی و یک «اپیدمی دلالتمندِ» مملو از معانی درد و رنج شد. این برای جوامعی که بیشترین تأثیر را دیدند و کسانی که با این ویروس زندگی کردند و مردند، یک تراژدی بزرگ بود. در همان زمان، اچآیوی/ایدز نوری نافذ بر بسیاری از زوایای تاریک فرهنگ جنسی معاصر انداخت و شماری از استرسها و اضطرابهای اجتماعی را در یک هدف نمادینِ قابل تشخیص متراکم کرد [۳] (ویکس ۱۹۸۵). مهمتر از همه، اچآیوی/ایدز از عدم قطعیت های ژرفی سخن می گفت که در مورد همه تغییراتی بود که در رفتارها و ارزش های جنسی در دهه های گذشته رخ داده بود. از آنجایی که این بیماری همه گیر در سراسر جهان در دهه های پس از آن شعلهور شد و میلیون ها نفر را به مرگی زودهنگام دچار کرد و حتی تهدیدی برای یک فروپاشی اساسی در زندگی اقتصادی در برخی از نقاط جهان بدل ساخت، ارتباط خطرناک جنسی، بیماری و مرگ بهمعنای بیسابقهای از بحران تبدیل شد.
یکی از بارزترین ویژگیهای بحران اچآیوی/ایدز در آغاز همهگیری این بود که بر خلاف بسیاری از بیماریها، افرادی که عمدتاً تحت تأثیر آن بودند و با آن زندگی میکردند و میمردند، عمدتاً در ایجاد این سندرم به دلیل نگرش های اجتماعی یا پرکتیسهای جنسی سرزنش [و مقصر شمرده] می شدند. و از آنجایی که اکثر افرادی که در کشورهای غربی با اچآیوی/ایدز زندگی میکردند، مردان همجنسگرا بودند، این موضوع در مورد نگرشها و احساسات رایج نسبت به سکسوالیته غیرمتعارف آنها بسیار آشکار بود. از اولین شناسایی این بیماری در آمریکا، ایدز به گونهای مطرح میشد که گویی یک بیماری خاص همجنسگرایانه است و اصطلاح «طاعون همجنسگرایان» به توصیف رایجی از آن بدل شد. حتی اولین نام رسمی GRID (نقص ایمنی مرتبط با همجنسگرایان مرد [۴]) مرزهای مفروض آن را مشخص کرد. برای اخلاقگرایان محافظهکار، این بیماری «انتقام طبیعت» از افراطهای جنسی مفروضِ مردان همجنسگرا بود. چنین نگرشهایی بهانهای را برای دولتها فراهم کرد تا بحران را تا زمانی که تقریباً از کنترل خارج شد، نادیده بگیرند.
با این حال، از ابتدا آشکار بود که گروههای دیگری از مردم مستعد ابتلا به این سندرم هستند: ابتدا هائیتیها (در ایالات متحده آمریکا)، مصرفکنندگان مواد مخدر داخل وریدی، و افراد مبتلا به هموفیلی، به دلیل وابستگی به خون اهدایی؛ اما به زودی بسیاری دیگر از افراد نیز به آن اضافه شدند. در بخشهای وسیعی از جنوب صحرای آفریقا، جایی که ویروس احتمالاً در ابتدا از مانعی چون گونهها [یعنی عدم انتقال بیماری] از حیوانات به انسانها به سرعت عبور کرده است و به نظر میرسد که دیگر یک بیماری بومی [۵] است، این جمعیت فعال دگرجنسگرا بود که عمدتاً تحت تأثیر قرار گرفت و بنابراین به وضوح از طریق رابطه مقاربتی دگرجنسگرایان قابل انتقال بود. اما این ارتباط آشکار بین فعالیت جنسی نامتعارف و خود بیماری بود که تا حد زیادی به عناصر اصلی هراس اخلاقی [۶] در غرب صنعتیشده دامن زد و برای مدت طولانی واکنشهای متفاوتی را در سراسر جهان ایجاد کرد.
ایدز یک بیماری واقعاً کشنده بود که زندگی بسیاری از مردم را ویران کرد و هیچ درمانی برای آن وجود نداشت و در ابتدا باتوجه به سرعت گسترش آن غیرقابل توقف به نظر میرسید. تا اواسط سال ۱۹۸۵، این بیماری به بزرگترین عامل مرگ و میر مردان بالغ در شهر نیویورک تبدیل شد و در سایر نقاط نیز شیوع پیدا کرد. اضطراب [در برابر این بیماری] مشروعیت یافته بود [و امری طبیعی و بدیهی پنداشته میشد]. با این حال، شکلی که این اضطراب به خود گرفت، جستوجو برای سپر بلا بود، و در اینجا مردان همجنسگرا بهطور عجیبی [برای بدل شدن به سپر بلا] آسیبپذیر بودند. برخی از پرکتیسهای جنسی (مثل آمیزش آنال) و عادات اجتماعی (مثل شرکای جنسی مختلف) که عموماً (اگرچه اغلب به اشتباه) با مردان همجنسگرا مرتبط هستند، نقش اصلی را در گسترش بیماری داشتند و به راحتی برای سرزنش افرادی که با ایدز زندگی می کردند بدل شد. از این جا به آسانی لغزشی رخ داد: بین این ایده که همجنسگرایان باعث «طاعون» میشوند (بدون هیچ گونه پشتوانهای [علمی] برای اثبات آن)، تا این ایده که خود همجنسگرایی یک طاعون است.
اظهارهای آنچه را که سوزان سونتاگ [۷] آن را «پرکتیسهای آلودهزدایی» علیه اقشار آسیب پذیر مینامید، به زودی پدیدار شد (سونتاگ ۱۹۸۹): رستورانها از خدمترسانی به مشتریان مرد همجنسگرا خودداری کردند، پیشخدمتهای مرد همجنس گرا اخراج شدند، دندانپزشکان از معاینه دندانهای همجنسگرایان خودداری کردند، زباله گردها هنگام جمع آوری زبالههای قربانیان مشکوک به این بیماری از ماسک استفاده میکردند، افسران زندان از جابجایی زندانیان خودداری می کردند، کارکنان پشت صحنه تئاتر از همکاری با بازیگران همجنسگرا خودداری میکردند، آسیبشناسان برجسته از معاینه اجساد بیماران مبتلا به ایدز خودداری میکردند و متصدیان مراسم کفن و دفن از دفن آنها اجتناب میورزیدند. این نشان دهندهٔ ترس و جهلی گسترده بود. با این حال مهم تر از این موارد، تعداد افراد بیمار و مرگ آنها بود. این همه گیری برای اجتماع مردان همجنس گرا، بیش از همه در ایالات متحده، یک فاجعه بود. امیدهای نیروگذاری شده در آزادیهای جنسی جدید که در دهه ۱۹۷۰ ایجاد شد، به دلیل از دسترفتنهای بیحد و حصر این زندگیها و سوگواری برای آنها ویران شد [۸]، در حالی که فقدان حقوق اولیه برای مردان همجنسگرا با شیوههایی به نمایش گذارده شد که افراد مبتلا به اچآیوی/ایدز و بازماندگان اغلب به حاشیه رانده میشدند و مورد تبعیض و شرمساری قرار میگرفتند. برای مدتی به نظر میرسید که تمام دستاوردهای دهههای قبل [در زمینه مدنی و اجتماعی] در حال ازبین رفتن است.
شواهد علمی در اواسط دهه ۱۹۸۰ واضح بود (اگرچه «انکارگرایان» تا دهه ۲۰۰۰ به مقاومت ادامه دادند و حامیان قدرتمندی مانند رئیس جمهور تابو امبکی [۹] در آفریقای جنوبی را بهدست آوردند). ایدز توسط اچآیوی منتقل میشد که بهخودیخود مورد عفونی منحصربفردی نبود. تشخیص آن تنها از طریق تماس جنسی نزدیک یا تبادل خون و مایعات بدنی امکان پذیر بود. این یک بیماری خاص همجنسگرایانه نبود و اکثر افراد مبتلا به این بیماری در جهان از راههای دگرجنسگرایانه به آن آلوده بودند [۱۰]. گسترش این بیماری میتواند با تغییرات نسبتاً کوچک در شیوه زندگی پیشگیری شود (اگرچه ثابت شد که تغییرات اغلب از نظر فرهنگی دشوار است). همه اینها به نیاز [به وجود] کمپینهای بهداشت عمومی اشاره دارد که ترسها را ازبین برده است، در مورد روشهای پیشگیری آموزش داده، و آگاهی از رابطه جنسی ایمن را ترویج کرده است. در ابتدا دولتهای محافظهکار اخلاقی، بهویژه در ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، تمایلی به مداخله نداشتند. سرانجام، در سرتاسر جهانِ ثروتمند و بسیار توسعهیافته، سیاستهای بهداشتی جدیدی آغاز شد. اما نه پیش از آن که ترس و ناآگاهیْ پاسخهای تنبیهی زیادی ایجاد کند. و همانطور که همهگیری بهطور اجتنابناپذیری در سراسر جهان گسترش مییافت، الگوی ترس، سرزنش، غفلت تعمدی و پاسخهای نادرست با تفاوتی حیاتی دنبال شد. در حالی که در بخشهای ثروتمند جهان، پرکتیسهای رابطه جنسی ایمنتر و سیاستهای بهداشت عمومی و پیشگیری ناشی از گسترش اچآیوی ایجاد شد و شربتهای دارویی گران قیمت از اواسط دهه ۱۹۹۰ در کاهش تأثیر بیماریهای متعدد مؤثر بود، اما در اکثریت کشورهای جهان [بویژه در قاره آفریقا]، اپیدمی بهطور جداییناپذیری با فقر و شبکهای از بیماریهای دیگر مرتبط بود.
همانطور که در غرب واکنش به همهگیری اچآیوی/ایدز نوری روشن بر اضطرابهای دیرینه و جو حاکم مبتنی بر عدماطمینان انداخت، در بقیه نقاط جهان نیز این بیماری همهگیر نابرابریهای ساختاری، استثمار و تغییر [الگوها و نگرشهای] جنسی بیسابقهای را آشکار کرد. آشفتگیهای گسترده جمعیت در واکنش به صنعتیشدن سریع، جابهجایی از روستا به شهر، مهاجرت به آن سوی مرزها، فرار در پی جنگ، گسترش عفونتهای جنسی و خونی را کاهش داد. جهل (به عنوان مثال، اعتقاد گسترده آشکار در جنوب آفریقا مبنی بر اینکه رابطه جنسی با یک باکرهْ عفونتهای جنسی را درمان میکند) یا تعصب (مثلاً در مورد کاندومها به این دلیل که آنها غیرمردانه هستند، یا در مورد کشورهای کاتولیک رُمی که در آنها کاندومها ابزارهای پیشگیری از بارداری بودند [و به همین دلیل استفاده از آن گناه تلقیشده و نکوهش میشد]) به انتقال سریع آن کمک کردند. سفرهای فراملی این بیماری همهگیر را از قارهای به قاره دیگر منتقل کرد، و انقلاب ارتباطات و فرآیندهای جهانیشدن، دانش درباره این بیماری را به گوشه و کنار جهان آورد.
تا سال ۲۰۰۸ بیش از ۲۵ میلیون نفر بر اثر بیماریهای مرتبط با ایدز جان باختند. بیش از ۳۳ میلیون نفر در جهان مبتلا به اچآیوی و ایدز بودند که نیمی از آنها زن بودند. دو میلیون نفر از آنان کودک بودند. اکثریت سه میلیونی جدیدِ دارندگان عفونت و دو میلیون این مرگها در جنوب صحرای آفریقا بوده است. از آمریکای جنوبی گرفته تا آسیای جنوب شرقی، از اروپای شرقی تا چین و هند، خطر اپیدمیهای جدیدی وجود داشت که پیشبینیکننده فروپاشی اقتصادی و اجتماعی، کاهش جمعیت و حتی شمار بیشتری از کودکان بیسرپرست بودند. علم پیشرفتهای زیادی کرد، از کشف ویروس در اواسط دهه ۱۹۸۰ تا درمان های دارویی جدید تقریباً یک دهه بعد - اما هیچ «گلوله جادویی» [۱۱] [یا داروی موثر] در پیشگیری یا درمان وجود نداشت [۱۲]. تلاشهای زیست پزشکی برای جلوگیری از انتقالْ اثربخشی محدودی داشت، اگرچه در پایان دهه اول قرن جدید نشانههایی از کاهش سرعت گسترش ویروس و بهبود آموزش بهداشت در جنوب جهانی مشاهده شد. علاوه بر این، بسیج مردمی عظیمی در مبارزه با ایدز وجود داشت (آلتمن ۱۹۹۴). با شروع [این بیماری] در اجتماعات مردان همجنسگرا در شهرهای غربی، اما با گسترش در سراسر جهان، رشد بی سابقهای از پاسخهای جامعه-محور نسبت به اچآیوی و ایدز، از خودآموزی در رابطه جنسی ایمن گرفته تا حمایت اجتماعی، کمپینها و فعالیتهای درمانی وجود داشته است.
اغلب در مبارزه با اپیدمی و درگیرشدن با مؤسسات پزشکی و علمی در نبرد برای اعتباردادن در مورد اینکه چه کسی باید بتواند بیماری و بحران را تعریف کند، کسانی که بیشتر تحتتأثیر این بیماری قرار داشتند، پیشرو بودند (اپستین ۱۹۹۶). اجتماع همجنسگرایان مرد، از قضا در نهایت به مشروعیت جدیدی دست یافت، زیرا مبارزه با ایدز را رهبری می کرد. بسیج بینالمللی علیه اچآیوی و ایدز، چه از طریق نهادهای رسمی مانند UNAIDS [۱۳] و چه در سازمانهای غیردولتی در حال گسترش (مانند سمنها)، به توسعه گفتمان بینالمللی در مورد خطرات جنسی و سلامت جنسی - هرچند اغلب در پس زمینه جهل و غفلت دولتی- کمک کرد. در ابتدا به طور تصادفی و همراه با تردید، تخصص و دانش غربی و داروها شروع به کاهش برخی از بدترین رنجها کردند. تا سال ۲۰۰۸ حدود سه میلیون نفر در کشورهای با درآمد کم و متوسط، تحت درمان ضد ویروسی بودند. و پرکتیسهای جنسی و هویتهایی که در شرم پنهان شده بودند، صدای خود را پیدا کردند و خود را به روی تاریخ گشودند و بنابراین تغییر کردند. اچآیوی/ایدز، یک بحران بیسابقه در رفتار جنسی، راه عجیبی برای آشکار کردن خطرات، تناقضات، سردرگمیها، ابهامات و ظلمها در رابطه ما با امر جنسی داشت. شاید تعجب آور نباشد که واکنش اولیهْ ترس و وحشت بود. اما در مبارزات علیه اچآیوی/ایدز، امکانات و منابع جدیدی برای امید گشوده شد. در میان این تراژدیها، مردم جان سالم بهدر بردند و به شیوههای بسیاری، و اغلب غیرمنتظره و خلاقانه، امکانهایی برای زیستن بهتر زندگی را نشان دادند.
- Weeks, Jeffrey (1985) Sexuality and its Discontents: Meanings, Myths and Modern Sexualities, London: Routledge and Kegan Paul.
- Sontag, Susan (1989) AIDS and its Metaphors, London: Allen Lane.
- Altman, Dennis (1994) Power and Community: Organizational and Cultural Responses to AIDS, London and Bristol, PA: Taylor and Francis.
- Epstein, Steven (1996) Impure Science: AIDS, Activism and the Politics of Knowledge, Berkeley: University of California Press.
[۱] عفونت ناشی از اندامگانی که معمولاً باعث بیماری نمیشود، مگر در شرایطی که دستگاه ایمنی بدن آسیب دیده باشد- مترجم.
[۲] panic
[۳] این بیماری بیش از هر بیماری دیگر، دلالت های مختلفی را تولید کرد. هراسی اخلاقی و اجتماعی که در نتیجه مواجهه با امری ناشناخته و بیماری کشنده و مرگبار بود که سبب تولید یک هیستری جمعی شد. یک هیستری که نتیجه آن چیزی جز طردساختن افراد همجنسگرا از صحنه اجتماعی نبود. شایان ذکر است، در نتیجه همین غفلت و سرباز زدن پرستاران از ارائه خدمات و رسیدگی به بیماران مرد همجنسگرای دارای این عفونت بود، که زنان لزبین به پرستاری و مراقبت از این مردان وارد پرداختند و بعدتر در مبارزه های مدنی علیه گسترش این بیماری و پاسخ گو ساختن دولت برای ارائه خدمات و نیز انجام برنامه ای جامع برای تحقیق درباره این بیماری و رسیدگی به بیماران، در صفوف نخست مبارزه های مدنی دوشادوش مردان همجنسگرا بودند. به پاس این خدمات و مراقبت ها بود که اکنون در سر واژه LGBTQ حرف L به تکریم خدمات زنان لزبین اختصاص داده شده است و اولین حرف از حروف این سر واژه است.
[۴] Gay-related immune deficiency
[۵] Endemic
[۶] Moral panic
[۷] Susan Sontag
[۸] البته باید گفت که سوگواری در چنین شرایطی دربردارنده دو وجه است؛ نخست وجهی روان شناختی و فردی و سپس وجهی اجتماعی. باتوجه به صحنه اجتماعی ای که در آن مردان همجنس گرا شاهد از دست رفتن جان خود و دیگر عزیزان و دوستانشان بودند، سوگواری ممکن نبود. جودیت باتلر در آثار خود به مراتب به این موضوع پرداخته است و از اهمیت سوگواری و امکان آن برای به رسمیت شناسی جان ها و مرگ هایی که از دست رفته اند، سخن گفته است. در شرایطی که جان آنهایی که مستعد به این ویروس و بیماری بودند و افراد مبتلا به آن، از اهمیت برخوردار نبود، سوگواری نیز امکان پذیر و شدنی نبود. بنابراین، زندگی ها به دو دسته تقسیم می شدند؛ آنهایی که جانشان مهم بود مانند اکثریت دگرجنسگرا و آنهایی که از اهمیتی برخودار نبودند و رها شده بودند تا بمیرند. بنابراین، سوگواری به مثابه یک امکان و کنش سیاسی به منزله پذیرش و به رسمیت شناسی جانهایی بود که از دست رفته بود. برای همین است که بعدتر در مبارزه های مدنی علیه این بیماری، سوگواری به مثابه منبعی برای ابراز خشم ناشی از این نادیده گرفته شدن بکار گرفته شد و تنها پس از دو دهه بعد از این اپیدمی بود که بسیاری از افراد در درون جماعت همجنسگرا این امکان را یافتند تا برای عزیزانشان بطور عمومی سوگواری کنند. گفتنی است که امکان عمومی سوگواری است که، به گفته باتلر، فرایند سوگواری روانی و شخصی را تکمیل می کند- مترجم.
[۹] Thabo Mbeki
در سال ۲۰۰۰، او یک هیئت مشورتی ریاست جمهوری در مورد اچآوی/ایدز سازماندهی کرد که شامل چندین دانشمند بود که منکر این موضوع بودند که اچآیوی باعث ایدز شده است. امبکی در هشت سال بعد از ریاستجمهوری خود به ابراز همسویی خود با انکارگرایان ادامه داد و سیاستهایی را مبنی بر انکار داروهای ضد ویروسی برای بیماران مبتلا به ایدز وضع کرد – مترجم.
[۱۰] در این زمینه می توان گفت که به تازگی در راستای آموزش هایی که به گروه های در معرض خطر این بیماری یعنی افراد همجنسگرا در بریتانیا داده شده است، با رواج داروهای پیشگیرانه و استفاده از کاندوم و روش های سکس ایمنتر، اکنون تعداد بیماران دگرجنسگرای مبتلا به این ویروس در این کشور بسیار بالاتر از افراد همجنسگرا است. این امر نشان می دهد که این بیماری ارتباطی با گرایش جنسی ندارد و بیشتر مرتبط با پرکتیس جنسی پرخطر است – مترجم.
[۱۱] گلوله جادویی یک مفهوم علمی است که توسط برنده جایزه نوبل آلمانی پل ارلیش در سال 1907 توسعه یافت. ارلیش در حین کار در موسسه درمان تجربی (Institut für experimentelle Therapie) این ایده را شکل داد که می توان میکروب های خاصی (مانند باکتری ها) را که باعث بیماری در بدن می شوند، بدون آسیب رساندن به بدن، از بین برد. او عامل فرضی را Zauberkugel نامید و از ترجمه انگلیسی «گلوله جادویی» در سخنرانی هاربن در لندن استفاده کرد – مترجم.
[۱۲] باید اشاره کرد که اکنون این ویروس در مرحله نخست آن دیگر کشنده نیست، و با انجام آزمایش های منظم برای آگاهی از ابتلاشدن آن می توان از طریق داروهایی که در ایران به رایگان به افراد داده می شود، از رشد این ویروس و واردشدن به مرحله بیماری یعنی ایدز جلوگیری کرد. بنابراین، این بیماری بیش از آنکه کشنده باشد، نیازمند آموزش در جهت پیشگیری، مراقبت از خود بویژه در پرکتیس های جنسی ایمن تر و درصورت ابتلاشدن به آن دریافت خدمات مراقبتی است – مترجم.
[۱۳] برنامه مشترک سازمان ملل متحد در مورد اچآیوی و ایدز، مدافع اصلی اقدام جهانی سریع، جامع و هماهنگ در مورد این همه گیری است. ماموریت UNAIDS رهبری، تقویت و حمایت از یک پاسخ گسترده به اچآیوی و ایدز است که شامل جلوگیری از انتقال آن، ارائه مراقبت و حمایت از کسانی است که قبلاً با این ویروس زندگی میکنند، کاهش آسیبپذیری افراد و جوامع در برابر آن و کاهش اثرات این بیماری همه گیر است. UNAIDS به دنبال جلوگیری از تبدیل شدن اپیدمی اچآیوی و ایدز به یک بیماری همه گیر شدید است – مترجم.