تقاطع‌گرایی


چکیده
تقاطع‌گرایی مفهومی است که به تحلیل پیوندهای پیچیده میان اشکال مختلف ستم و قدرت می‌پردازد و به‌جای ارائه نظریه‌ای واحد، فضایی برای بررسی تجربیات مختلف فراهم می‌آورد. این مفهوم، که به‌ویژه در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در تقاطع فمینیسم و جنبش‌­های ضدنژادپرستی شکل گرفت، بر تعاملات نژاد، جنسیت و طبقه تأکید دارد و به شناسایی ابعاد دیگری از نابرابری کمک می‌کند. تقاطع‌گرایی بر این نکته تأکید دارد که هویت‌ها و تجربه‌های ستمْ به‌طور جدایی‌ناپذیری با هم مرتبط هستند، اما در زمان‌های مختلف، برخی هویت‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند و به اشکال مختلف مبارزه­ی سیاسی منجر می‌شوند. به‌علاوه، تقاطع‌گرایی به نقد هویت‌های ثابت و تأکید بر واقعیت‌های زیسته­‌شده از ستم می‌پردازد و اهمیت شنیدن داستان‌های متنوع تجربیات فردی را مورد توجه قرار می‌دهد. با شناسایی پیچیدگی‌های موجود در تجربه‌های اجتماعی، تقاطع‌گرایی می‌تواند به گسترش تحلیل‌های فمینیستی و بهبود سیاست‌های اجتماعی، به‌ویژه در شناخت تأثیرات هم‌زمان نابرابری‌ها بر زندگی‌ افراد کمک کند [۱].

تقاطع‌گرایی [۲] به هم­پوشانی، درهم‌تنیدگی، هم­بافتی و چندبعدی بودن اشکال قدرت می‌پردازد که زندگی فردی و جمعی و تجربه سلطه و مقاومت را شکل می‌دهند. هویت‌های فردی و موقعیت‌های اجتماعی در تلاقی مجموعه‌ای از نیروهای غالباً متناقض ساخته می‌شوند؛ نیروهایی که معمولاً برای نظریه‌پردازان تقاطع‌گرایی شامل پویایی‌های طبقه، جنسیت، نژاد و قومیت می‌شوند، اما همچنین تأثیرات تعیین‌کننده دیگری مانند ملیّت، باور دینی، جغرافیا، سن و نسل، توانایی و ناتوانی، و سکسوالیته را نیز در بر می‌گیرند (تیلور و همکاران، ۲۰۱۰).

ریشه‌های تحلیل‌های تقاطعی به جنبش‌های اجتماعی دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بازمی‌گردد، به‌ویژه در نقطه‌ای که فمینیسم و [تحرکات] ضدنژادپرستی با یکدیگر تلاقی یافتند. تأثیر متقابل و تقویت‌کننده اشکال مختلف قدرت و سلطه حول نژاد، جنسیت و سکسوالیته برای اولین بار توسط فمینیست‌های سیاه‌پوست و پس از آنکه مشخص شد تعمیم­ گرایش‌های تحلیلیِ فمینیسمِ سفید، به‌ویژه در مسائلی مانند خانواده، با تجربه‌های همه زنان همخوانی ندارد، مفصل­‌بندی شد. زنان سیاه‌پوستِ گروه رودخانه­‌ی کومباهی [۳] (۱۹۸۲: ۱۴) به دشواری جداسازی نژاد، طبقه، و ستم جنسی [۴] از یکدیگر اشاره کرد، چرا که در زندگی آن‌ها این ستم‌ها به‌طور همزمان تجربه می‌شدند. به نظر می‌رسد که عبارت «تقاطع‌گرایی» برای اولین بار توسط کرنشاو [۵] (۱۹۸۹) در بحثی درباره تبعیض علیه زنان کارگر سیاه‌پوست به کار رفته باشد. این مفهوم در میان نویسندگان فمینیست سیاه‌پوست بسیار تأثیرگذار بود، به‌ویژه به این دلیل که نژادپرستی و نزاع مربوط به مبارزه علیه آن را در کانون توجه قرار می‌داد. اما همچنین تأثیر چشمگیری بر تفکر فمینیستی گسترده‌تر داشت، به‌ویژه زمانی که مسائل تفاوت مطرح شدند و پیچیدگی‌های موقعیت اجتماعی و شکل‌های مختلف مبارزات سیاسی مورد توجه قرار گرفتند.

از روزهای آغازین فمینیسم موج دومْ آشکار شده بود که زنان، بسته به موقعیت اجتماعی‌شان، به‌طور متفاوتی تحت ستم قرار می‌گیرند و اشکال مختلفی از سلطه وجود دارد. این امر منجر به این شده بود که ستم به‌صورت جمعی در نظر گرفته شود: یک زن ممکن است به‌عنوان یک زن، یک آفریقایی-آمریکایی (یا چیکانا یا لاتین‌­تبار)، یک همجنسگرا، یا یک فرد دارای ناتوانی و ... تحت ستم قرار بگیرد. خطر این رویکرد آن بود که تمایل به ایجاد سلسله‌مراتبی از ستم، قربانی­‌پنداری، و فقدان عاملیت را تقویت می‌کرد. تحلیل‌های تقاطع‌گرایانه تلاش می‌کردند تا نشان دهند که چگونه این تجربیات با هم عمل می‌کنند تا یکدیگر را در یگانگی موقعیت سوژه تقویت سازند: این‌ها به‌عنوان شکل‌های جداگانه ستم تجربه نمی‌شدند، بلکه به‌طور جدایی‌ناپذیری درهم‌تنیده و به‌طور فشرده زیست می‌شدند و شکل‌های خاصی از مقاومت را به وجود می‌آوردند. همان‌طور که نش (۲۰۰۸: ۱۳–۱۴) اشاره می‌کند، قدرت این تحلیل‌ها در آن بود تا واقعیت [پیچیده بودن هویت] را برجسته کنند: [اینکه] «هویت امری پیچیده، و سوبژکتیویته امری به­م‌­ریخته و آشفته است، و شخصیت به‌طور جدایی‌ناپذیری با حامل­های قدرت پیوند خورده است.»

یک پاسخ واضح به این آشفتگی‌ها، تأکید دقیق­تر بر هویت‌های وصله‌دار [۶] به‌عنوان محور تمرکز بر ادراک فردی و مبارزه جمعی بود، که به تضعیف دسته‌های یکپارچه‌ای مانند «زن»، «زن هم‌جنس‌گرا» یا «مرد هم‌جنس‌گرا» که از فمینیسم و جنبش آزادی هم‌جنس‌گرایان ظهور پیدا کرده بود، منجر شد. اما در تحلیل‌های تقاطعی، گرایشی ذاتی در به‌پرسش‌ کشیدن از هویت‌های ثابت هم وجود داشت؛ این شناخت که دسته‌بندی‌های هویتی به‌صورت اجتماعی و تاریخی شکل گرفته‌اند، همواره موقتی و نسبی هستند و خود می‌توانند به‌عنوان مسیری برای اعمال قدرت، و همچنین ابزاری برای مقاومت در برابر سرکوب عمل کنند. از این دیدگاه، آنچه اهمیت داشت، نه بیان دقیق هویت‌های تعریف‌شده، بلکه اجرای مقاومت در برابر اشکال قدرتی بود که یکدیگر را تقویت می‌کردند. به‌جای تمرکز بر دسته‌بندی‌های ثابت هویتی، تأکید بر کنش‌ها و عمل‌هایی بود که در برابر شکل‌های مختلف ستم ایستادگی می‌کردند. در اینجا، همپوشانی با نقدهای کوئیر درباره­ی سیاست‌های هویتی به وجود آمده بود، اگرچه در عمل، برای نظریه‌پردازان کوییر، به چالش کشیدن دسته‌بندی‌های هویتی نسبت به تجربه زیسته‌ی ستم‌های چندگانه در اولویت قرار داشت.

تحلیل‌های اولیه تقاطع‌گرایی به‌ویژه بر تعامل نژاد، جنسیت و طبقه متمرکز بودند. این موارد به‌عنوان تقسیمات اجتماعی اصلی و متقابلاً سازنده تلقی می‌شدند. با این حال، منتقدانِ این مفهوم مطرح کرده‌اند که در نوشته‌های تقاطعی غالباً به مسئله‌ی سکسوالیته کمتر توجه شده است، به‌ویژه به این دلیل که بسیاری از نظریه‌پردازان تمایلی نداشتند آن را به‌عنوان یک تقسیم‌بندی اجتماعی مهم در نظر بگیرند. (ارل و همکاران، ۲۰۱۰). در برابر این غفلت نسبی، به‌طور قاطع می‌توان گفت که درک سکسوالیته­ی معاصر بدون فهم نحوه‌ی شکل‌گیری آن توسط نیروهای متقاطع غیرممکن است؛ همچنین درک جنسیت، طبقه یا نژاد بدون توجه به نحوه‌ی جنسی‌سازی آن‌ها نیز ممکن نیست. کارهای تاریخی به‌طور فزاینده‌ای نشان داده‌اند که چگونه سکسوالیته­‌ها در تلاقی روابط متنوع قدرت ساخته می‌شوند.

فوکو (۱۹۷۹) پیشنهاد کرد که خودِ مفهوم «سکسوالیته» اساساً یک مفهوم بورژوایی است که به‌عنوان جنبه‌ای از خودتعریف‌کنندگیِ [۷] یک طبقه در برابر فسادِ طبقه­‌ی اشراف و «بی­‌اخلاقی» افسارگسیخته­‌ی طبقات فرودستْ طی قرن‌های هجدهم و نوزدهم توسعه یافته است. این یک نظام استعمارگر از باورها بود که می­‌کوشید ساختار سیاسی را بر اساس تصویر خود بازتعریف کند. استانداردهای قابل احترام خانواده و زندگی خانگی، همراه با تمایزهای فزاینده بین نقش‌های مردانه و زنانه، تمایز ایدئولوژیک رو به رشد بین زندگی خصوصی و عمومی، و نگرانی قابل توجه در مورد نظارت [۸] [پلیسی شدن] اخلاقی و بهداشتی بر سکسوالیته‌های غیرزناشویی، غیردگرجنس‌گرا و غیرسفید[پوست] به‌طور فزاینده‌ای به‌عنوان معیاری برای قضاوت رفتارها در نظر گرفته می‌شد. «احترام‌پذیری[۹]»، به گفته اسکگز [۱۰] (۱۹۹۷: ۳)، «همیشه نشانه و باری از طبقه بوده است». با وجود فرسایش تدریجی مرزهای طبقاتی، کار اسکگز و دیگران نشان می‌دهد که مفروضات طبقاتی­ درباره سکسوالیته‌­ی زنان، به‌ویژه سکسوالیته‌­ی زنان طبقه کارگر همچنان تداوم زیادی دارد. ادبیات پر از تصاویری از روابط بین مردان و زنان (و درواقع بین مردان و مردان، و زنان و زنان) است که در آن طبقه، قدرت و تخیل و میل جنسی به‌طور پیچیده‌ای درهم تنیده شده‌اند.

سکسوالیته نیز در دنیایی به شدت جنسیتی ساخته و پرداخته می‌شود و از طریق الگوهای متغیر مردانگی که شامل اشکال هژمونیک و فرودست است، و نیز به واسطه­‌ی الگوهای پیچیده­ و متنوع زنانگی ساختار می­یابد. مردانگی و زنانگی اصطلاحاتی نسبی هستند که تنها با وجود دیگری معنی پیدا می‌کنند. اما این بدان معنی است که تعاریف هنجاریِ اجتناب­‌ناپذیر از سکسوالیته تحت تأثیر این رابطه [یعنی رابطه میان زن و مرد] و به واسطه­‌ی ارجح دانستنِ دگرجنس‌گرایی ساختار می‌یابد.

طبقه‌بندی‌ها بر اساس طبقه یا جنسیت با دسته­بندی­های قومی و نژادی تداخل پیدا می­کند. در پس این مسئله، تاریخچه­ای طولانی از رویارویی میان مرکزهای امپریالیستی و ملت‌های مستعمره نهفته است. در این تاریخ الگوهای اروتیکی (جنسی) از مستعمره‌شدگان به‌عنوان «دیگری» و انسان­های پایین مرتبه ساخته شده‌است. این فرآیند در مجموعه‌ای از اقدامات رمزگذاری شده است، از قوانین مهاجرت تا تبلیغات کنترل جمعیت، از نگرش‌های پزشکی تا نگاه آسیب‌­شناسانه در روان­شناسی و جامعه‌شناسی نسبت به الگوهای مختلف زندگی خانوادگی. همان‌طور که استولر استدلال می‌کند، این تعاملات استعماری، یک «دستور زبانِ غیرصریحِ نژادی [۱۱]» را تشکیل می­داد که رژیم­های جنسی[۱۲] فرهنگ بورژوایی را پشتیبانی می‌کرد (استولر ۱۹۹۵: ۹). تصورات غربی­ها از خلوص نژادی و فضیلت جنسی – به عبارتی، هنجارهای سکسوالیته­ی سفیدپوستان – تا حد زیادی با طرد «دیگری» مستعمره‌شده شکل می­‌گرفت. این نژادپرستی جنسی در شکل‌گیری فرهنگ‌های جنسی محلی تأثیر بسزایی داشته است.
تقاطع‌گرایی فضایی برای تحلیل چنین پیوندهایی ارائه می‌دهد، تا اینکه نظریه‌ای برای توضیح آنها خلق کند. این مفهوم به‌عنوان [مفهومی] چتری [یا دربرگیرنده] برای تأکیدات نظری و سیاسی مختلف عمل کرده است. به‌ویژه، این مفهومْ سؤال درباره این‌که کدام تفاوت‌ها مهم هستند را باز می‌گذارد. نگرانی اولیه از تجربه‌های نژادی در گسترش تحلیل‌های فمینیستی بسیار حیاتی بوده است. به‌طور کلی، این مفهوم مشوق شناخت ابعاد دیگر نابرابری و چگونگی تعامل آن‌ها با یکدیگر بوده است. در عین حال، مهم است به این نکته توجه کنیم این‌که هویت‌های مختلف به‌هم‌پیوسته و به‌طور جدایی‌ناپذیری با یکدیگر پیوند دارند، به این معنی نیست که آن‌ها باهم وارد عمل می‌شوند. برخی هویت‌ها و تجربه‌های ستم در یک زمان خاص از اهمیت بیشتری [نسبت به دیگر هویت­‌ها و تجارب] برخوردارند، و به اشکال مختلف مبارزه سیاسی منجر می‌شوند. هم‌زمانی اشکال ستم که گروه رودخانه­‌ی کومباهی در اواخر دهه ۱۹۷۰ شناسایی کردند، نه به وزن برابر اشکال مختلف سلطه، بلکه به این امر اشاره دارد که چگونه این‌ها [ستم­‌ها] در مکان‌های خاص و در موقعیت‌های تاریخی خاص زیسته می‌شوند. این امر بیش از هر چیز به اهمیت احترام به واقعیت‌های زیسته‌شده­ از سرکوب با همه پیچیدگی‌هایشان، و گوش دادن به داستان‌های متنوعی که مردم درباره­‌ی تجارب متقاطع خودشان از قدرت و مقاومت به یکدیگر می‌گویند، اشاره می‌کند.


  • Crenshaw, Kimberlé W. (1989) ‘Demarginalizing the Intersection of Race and Sex: A Black Feminist Critique of Antidiscrimination Doctrine, Feminist Theory, and Antiracist Politics’, University of Chicago Legal Forum 1989, 139–67.
  • Combahee River Collective (1982) ‘A Black Feminist Statement’, in Hull, G. T., Scott, P. B. and Smith, B. (eds) All the Women are White, All the Blacks are Men, But Some of Us are Brave, New York: The Feminist Press, 13–22.
  • Erel, Umut, Haritaworn, Jin, Gutiérrez Rodríguez, Encarnación and Klesse, Christian (2010) ‘On the Depoliticisation of Intersectionality Talk: Conceptualising Multiple Oppressions in Critical Sexuality Studies’, in Taylor, Yvette, Hines, Sally and Casey, Mark (eds) Theorizing Intersectionality and Sexuality, London: Palgrave.
  • Foucault, Michel (1979) The History of Sexuality, Vol. 1: An Introduction, London: Allen Lane.
  • Nash, Jennifer C. (2008) ‘Re-thinking Intersectionality’, Feminist Review 89, 1–15.
  • Skeggs, Bev (1997) Formations of Class and Gender: Becoming Respectable, London: Sage.
  • Stoler, Ann L. (1995) Race and the Education of Desire, Durham, NC: Duke University Press.
  • Taylor, Yvette, Hines, Sally and Casey, Mark (eds) (2010) Theorizing Intersectionality and Sexuality, London: Palgrave.


[۱] این چکیده، افزوده­‌ی مترجم است
[۲] Intersectionality
[۳] Combahee River Collective
[۴] sex oppression
[۵] Crenshaw
[۶] Hyphenated منظور هویت­‌هایی است که با یک کسره دنبال هم ادامه می­‌یابند، مثل زنِ سیاه پو­ست
[۷] self-definition
[۸] policing
[۹] Respectability
[۱۰] Skeggs
[۱۱] implicit racial grammar
[۱۲] sexual regimes