بدن‌ها


در قرن نوزدهم، با ظهور انسان‌شناسی به عنوان یک رشته مستقل، محققان توجه خود را به تحلیل بدن به عنوان یک نماد فرهنگی و اجتماعی معطوف کردند. انسان‌شناسانی چون میخائیل باختین و مارگارت مید با ارائه نظریه‌های جدید، مفهوم بدن را به عنوان وسیله‌ای برای درک فرهنگ و هویت اجتماعی گسترش دادند. در دهه‌های اخیر، با گسترش نظریه‌های جدید و تحولاتی در رویکردهای علمی، بررسی بدن به عنوان یک موضوع پیچیده و چندبعدی، در علوم اجتماعی و انسانی به اوج خود رسیده است. بدن اکنون به عنوان مرجع هویت، قدرت، و روابط اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد و مطالعاتی که بر روی بدن و جنسیت انجام می‌شود، ابعاد جدیدی از تعاملات انسانی و فرهنگی را روشن می‌سازد. در این متن، جفری ویکس تلاش کرده است با نگاهی تاریخی، مفهوم بدن و تغییرات آن در دوران های مختلف را واکاوی کند و اهمیت بُعد اجتماعی بدن را برجسته سازد. او به چالش­های بدن زنانه، تعامل جنسیت، تمایلات جنسی و تحولات عظیم حول محور این مفاهیم اشاره می کند.

بدن‌ها، این همبند‌های [اسمبلاژها] گوشتالو، به‌هم‌ریخته، تپنده و به‌شدت متمایز از پوست و استخوان، عضلات و خون، دی.ان.ای و سلول‌های مغزی، اندام‌های تولید مثلی و دفعی، مکان‌های بدیهی غریزه‌ها و امیال جنسی هستند. بدن‌ها زندگی می‌کنند و نفس می‌کشند، شکوفا می‌شوند و فاسد می‌گردند. بدن‌های زنان عادت ماهیانه دارند، زایمان می‌کنند، شیر می‌دهند و تغذیه می‌کنند. تفاوت‌های بین بدن‌های زنان و مردان مبنای هزاران تفاوت جنسیتی و ایجاد ساختارهای عظیمی از تفاوت‌های اجتماعی و نابرابری‌ها بوده است. اما بدن‌ها هرگز فقط بدن نیستند. بدن‌ها در فرهنگ‌ها وجود دارند و معانی تاریخی به شدت متمایزی کسب کرده‌اند. بسیاری از فرهنگ‌ها در سراسر جهان به طرق مختلف از لذت‌های بدن تجلیل می‌کنند. از سوی دیگر، سنت مسیحی اهمیت تکانه‌های [۱] بدنی را بدیهی می‌دانست، اما آن‌ها را به شکلی منفی می‌نگریست: قرن‌ها مشغول به گناهان جسمانی و وسوسه‌ها و فسادهایی بود که بدن را تحت تأثیر قرار می‌دادند، و تنها راه‌حل برای این مشکلات یا تجرد بود یا ازدواج، زیرا گفته می‌شد «بهتر است ازدواج کنی تا اینکه [در آتش گناه] بسوزی».

از قرن هجدهم به بعد، فرهنگ‌های غربی مدل تک‌جنسی [۲] یونان باستان را کنار گذاشتند و نظریه‌های پیچیده‌ای درباره دو بدن متمایز اما مکمل هم توسعه دادند. یکی (مذکر) که به‌طور بالقوه تحت سیطره عقل و جامعه است، و دیگری (مونث) که به‌طور اجتناب‌ناپذیری به طبیعت تعلق دارد (لاکور۱۹۹۰).گاهی بدن زنانه به‌عنوان تهدیدکننده و بلعنده دیده می‌شد و خطر همیشگی از پای درآوردن مردان را به همراه داشت؛ در زمان‌های دیگر، بدن زن صرفاً به‌عنوان وسیله‌ای برای تولید مثل و مادری تلقی می‌شد، و در موارد دیگر به‌عنوان موجودی اساساً منفعل دیده می‌شد که تنها با پیشگامی مردان برانگیخته و «به زندگی وصل می‌شود». ظهور علم سکسولوژی [۳]، که ادعای بررسی علمی امیال و طبقه‌بندی بدن‌ها و امیال نرمال و انحرافی آن‌ها را داشت، تلاش می‌کرد تا بین بینش‌های زیست‌شناسی پساداروینی و واقعیت‌های پیچیده زندگی‌های متفاوت بدنی ارتباط برقرار کند. اما در کل، این علم قدرت تعیین‌کننده تفاوت‌های بدنی یاهمان ذات‌گرایی [۴] را تأیید می‌کرد. پدران بنیان‌گذار جامعه‌شناسی؛ مارکس، دورکیم، وبر و زیمل در این زمینه چندان موفق نبودند. آن‌ها توصیف‌های ضمنی از بدن داشتند، اما بدن محور اصلی کار آن‌ها نبود و بیشتر بر روی مسائل مربوط به تضادهای طبقاتی، نظم اجتماعی، معنا و تعاملات اجتماعی تمرکز داشتند (شیلینگ ۲۰۰۷). بدن عمدتاً بدون اجتماعی شدن باقی ماند. فروید تلاش کرد تا فراتر از بداهت یا طبیعی‌بودن بدن بیولوژیکی برود و آن را به‌عنوان چیزی که تحت تأثیر دلالت روانی یا اجتماعی قرار دارد، در نظر بگیرد. فروید به‌خوبی به طبیعت مشکل‌ساز مردانگی و زنانگی، که از دشوارترین مفاهیم شناخته‌شده برای علم بود، آگاه بود، اما در نهایت بر ضرورت آن‌ها تأکید کرد: شاید آناتومی واقعاً سرنوشت باشد.

از دهه ۱۹۶۰ به بعد، شاهد افزایش علاقه به معانی اجتماعی و نیروگذاری‌ها بر بدن بوده‌ایم. ایده حق زنان برای کنترل بر بدن خود، که در کانون فمینیسم موج دوم قرار داشت، نشان‌دهنده اهمیت سیاسی و فرهنگی احاله شده بر بدن‌ها بود. حذف سکسوالیته زنانه در نظریه‌های «مذکرمآب» به‌عنوان یکی از عوامل اصلی محدودکننده خودآئینی و ابراز وجود زنان دیده شد، و توسعه مفاهیم تبعیض جنسی [سکسیسم]، پدرسالاری، «دگرجنس‌گرایی [۵] اجباری» و «جسمانیت زنانه» (گروز ۱۹۹۴، ۱۹۹۵) نشان داد که چگونه اشکال مختلف قدرت، معانی بدنی را مشخص و تعیین می‌کنند و باعث بروز مقاومت‌ها و وارونه‌ساختن آنها می‌شوند. ساختارگرایی اجتماعی [۶] بر این تأکید دارد که دسته‌بندی‌ها و مقررات اجتماعی به‌طور عمیقی جنسیت و سکسوالیته را شکل می‌دهند. میشل فوکو [۷] (۱۹۷۹) بطورویژه‌ای تولید بدن را به‌عنوان کلید چرخش در شیوه‌های تنظیم و حکمرانی در جوامع مدرن دید. فناوری‌های قدرت، بدن را به خدمت سازمان اجتماعی درآوردند و از طریق تأثیرات انضباطی گفتمان، آن را تحت فشار قرار دادند. «بدن رام [۸]» نقطه تمرکز تولید و تنظیم افراد انسانی و کنترل جمعیت‌ها بود و موجودات اجتماعی را تولید می‌کرد که همزمان هم سوژه و هم تحت انقیاد بودند. این مسیر نه‌تنها به درک سکسوالیته به‌عنوان یک شیوه سازمان اجتماعی کمک کرد، بلکه راه را برای تاریخی‌سازی دیگر دسته‌بندی‌ها، مانند جنسیت، نژاد، سن و معلولیت نشان داد. بدن‌های فردی به‌واسطه رژیم‌های خاص قدرت به شیوه‌های خاصی از بودن [و رفتارکردن] عادت داده شدند. دیگر بدن به‌عنوان یک چیز بدیهی در نظر گرفته نمی‌شد: بدن یک نقطه کانونی از روابط قدرت بود و یک نقطه ثابت از معنا نبود. بدن می‌توانست [که تغیر یابد]، و در واقع در حال تغییر بود.

بدن‌ها همواره شکل‌گرفته و دوباره شکل می‌گیرند: به انضباط بدن که برای خدمت نظامی، کار کشاورزی یا صنعتی لازم است، یا به فرم‌دهی بدن‌های زنانه به عنوان نمادهای جذابیت فکر کنید. فناوری‌های مدرن اکنون تضمین کرده‌اند که بدن‌ها می‌توانند به طور مداوم در راه‌های متنوعی مهندسی و بطور مجدد مهندسی شوند. به عنوان مثال برای انطباق با نیازهای بازار، بدن‌ها از طریق مصرف غذا، نوشیدنی، دارو و غیره و همچنین از طریق جذابیت تبلیغات، لباس، یونیفورم، لوازم آرایشی و جراحی زیبایی سازماندهی می‌شوند. آن‌ها از طریق گفتمان‌های زیبایی ظاهری، سلامت و تناسب اندام دوباره سازماندهی می‌شوند. مهارت‌های مدرن، فناوری‌های باروری[۹] را متحول کرده‌اند و اطمینان حاصل کرده‌اند که زایمان دیگر به‌عنوان یک سرنوشت تلقی نمی‌شود، بلکه امکان‌های زایمان‌های غیربدنی را باز کرده و نواقص جنسی را جبران می‌کند. همانند [استفاده از] داروی ویاگرا[۱۰] [داروی درمان اختلال نعوظ برای مردان]. پزشکی می‌تواند عمر را طولانی‌تر کند و به بدن‌های آسیب‌دیده یا سالخورده اُمید [به زندگی] ببخشد. علم حتی امکان به تأخیر انداختن بی‌پایان اثرات پیری و طولانی‌کردن بقای بدن ورایِ شرایط زیستی (مفروض) آن را فراهم کرده است. آیا ما ممکن است سایبورگ‌ها، نیمه‌انسان و نیمه‌ماشینی باشیم که می‌توانند ما را از جذابیت‌های زیست‌شناسی و ذات‌گرایی دور کنند تا برساخت انسانی بدن‌ها و هویت‌های خود را بشناسیم؟ (هاروی ۱۹۹۱)

در تمامی این امکان‌ها، جنبه‌های مثبت و منفی وجود دارد. این پیشرفت‌ها فرصت‌های بیشتری برای زندگی بهتر و رضایت‌بخش‌تری برای میلیون‌ها نفر ایجاد کرده‌اند. اما در برخی موارد، آن‌ها نیز در چنگال مقررات و حکمرانی گرفتار شده‌اند و فرد را به‌طور فزاینده‌ای به خواست‌های قدرت وابسته می‌کنند. ایده‌آل‌های بدن سالم و زیبا می‌توانند رهایی‌بخش باشند؛ اما همچنین می‌توانند مردم را در اُمیدها و رویاهای دست‌نیافتنی زندانی کنند. بسیاری از منتقدان شک‌گرا بر خطرات تغییرات بدنی و ابزارهای موجود در دستان قدرت تأکید کرده‌اند و توجه به این انتقادات مهم است. اما همچنین ضروری است که به یاد داشته باشیم که بدن محل مقاومت آگاهانه در برابر قدرت است. بسیاری از تغییرات بدنی، مانند تتو [خالکوبی] و پیرسینگ [سوراخ‌کردن بدن]، ممکن است بیانگر فردیت و توانمندسازی شخصی باشند. اشکال بیان جنسی که با لذت‌ها و دردهای بدن بازی می‌کنند -مانند سادومازوخیسم [۱۱]- یا به نبال جستجو برای گسترده‌ساختن بیان‌های جنسی از امر اروتیک [یا شهوانی] هستند که امکانات جدیدی را برای تحقق میل فراهم می‌آورند. اشکال مداخله جراحی برای «تغییر جنس» [یا تطبیق جنسیت نزد افراد ترنس] برای بسیاری از افراد در دستیابی به حس هماهنگی بین بدن [هویت جنسی] و هویت جنسیتی‌شان بسیار مهم بوده است؛ مانند افراد تراجنسیتی [۱۲]. حتی بی اشتهایی عصبی [۱۳]، که عمدتاً توسط زنان تجربه می‌شود (اگرچه تعداد فزاینده‌ای از مردان نیز از آن رنج می‌برند)، می‌تواند به‌عنوان مبارزه‌ای بر سر کشش‌های متضاد بر یک زن و بدن وی تفسیر شود که بخشی از آن، اگرچه به‌طور موقت، با تغییر بدن حل می‌شود. بدن‌ها وجودهای غیرقابل‌اجتنابی هستند که باید بر روی آن‌ها کار کرد و بستری برای پراکتیس‌های انسانی پیچیده به شمار می‌آیند. بدن‌ها اهمیت دارند.

آنتونی گیدنز (۱۹۹۱) پیشنهاد کرده است که بدن هرگز رام نبوده است. بدن به بخش جدایی‌ناپذیرِ پروژه­ی انعکاس از خویشتن در مدرنیته­­ تبدیل شده است. در گذشته، بدن ممکن بود به‌عنوان یک امر بدیهی در نظر گرفته شود، اما اکنون بستری برای تعامل اجتماعی مداوم، تصاحب و تصاحب مجدد است. خودآگاهی بدنی جنبه‌ای حیاتی از چگونگی دیدن و تعریف خود، چگونگی عمل و ارائه خود، و اینکه چه کسی و چه چیزی هستیم، به شمار می‌آید. بدن یک شاخصه ساکن نیست که به‌طور منفعل تحت‌تأثیر کالایی‌شدن [۱۴] یا انضباط قرار گیرد. بدن عاملیتِ از آن خود دارد. تحلیل‌های اولیه­­‌ی ساختارگرایان اجتماعی تمایل داشتند تا نحوه‌­ی کارکرد و شکل‌دهی به هویت‌ها و امیال توسط دسته‌بندی‌های تاریخی و تنوع‌های فرهنگی را پنهان کنند (ونس ۱۹۸۹). همواره خطر این وجود داشت که سوژه‌­­­ی انسانی به‌عنوان یک ورق یا صفحه­ی خالی دیده شود که جامعهْ نشانه‌های خود را بر روی آن حک می‌کند. اما بدن بیش از یک وسیله، مجرا یا اثرِ صرف است (لاتیمر ۲۰۰۹): «بدن‌ها تحت تأثیر فرایند اجتماعی قرار می‌گیرند و به درون تاریخ وارد می‌شوند، بدون اینکه از بدن بودن خود دست بکشند» (کانل ۲۰۰۵: ۶۴). بدن‌مندی [۱۵] [یا تجسد] توصیف‌کننده­‌ی یک فرایند فعال است که در آن بدن به‌واسطه­­­‌ی پرکتیس انسانی شکل می‌گیرد و تغییر می‌کند. از طریق پرکتیس‌های بازتاب‌دهنده بدن، مردانگی‌ها و زنانگی‌ها، امیال و هویت‌های جنسی شکل می‌گیرند و از امکانات متعدد بدن بهره می‌برند، اما آن‌ها را به عناصر فعال زندگی فردی و جهان‌های اجتماعی تبدیل می‌کنند. انسان‌ها نه برده­ی جسم خود هستند و نه دریافت‌کنندگان منفعل پیام‌های اجتماعی. از طریق پرکتیس انسانی، آن‌ها عاملان فعالی هستند که زندگی‌های خود را می‌سازند و بدن‌های خود را تغییر می‌دهند.


  • Foucault, Michel (1979) The History of Sexuality, Vol. 1: An Introduction, London: Allen Lane.
  • Grosz, Elizabeth (1994) Volatile Bodies: Towards a Corporeal Feminism, Bloomington: Indiana University Press.
  • Grosz, Elizabeth (1995) Space, Time, and Perversions: Essays in the Politics of Bodies, London: Routledge.
  • Giddens, Anthony (1991) Modernity and Self-Identity: Self and Society in the Late Modern Age, Cambridge: Polity Press.
  • Haraway, Donna (1991) Simians, Cyborgs, and Women: The Reinvention of Nature, London: Free Association Books.
  • Latimer, Joanna (2009) ‘Introduction: Body, Knowledge, Worlds’, in Latimer, Joanna and Schillmeir, Michael W. J. (eds) Un/Knowing Bodies, Malden, MA: Blackwell, 1–22.
  • Laqueur, Thomas W. (1990) Making Sex: Body and Gender from the Greeks to Freud, Cambridge, MA: Harvard University Press.
  • O'Connell Davidson, Julia (2005) Children in the Global Sex Trade, Cambridge: Polity Press.
  • Shilling, Chris (2007) ‘Sociology and the Body: Classical Traditions and New Agendas’, in Shilling, Chris (ed.) Embodying Sociology: Retrospect, Progress and Prospects, Malden, MA: Blackwell, 1–18.
  • Vance, Carol S. (1989) ‘Social Construction Theory: Problems in the History of Sexuality’, in Altman, Dennis, Vance, Carol, Vicinus, Martha, Weeks, Jeffrey and others, Homosexuality, Which Homosexuality? London: GMP Publishers, 13–34.


[۱] impulses
[۲] Single sex
[۳] Sexology
[۴] Essentialism
[۵] Heterosexuality
[۶] Social constructionism
[۷] Michel Foucault
[۸] Docile Body
[۹] Reproductive technologies
[۱۰] Viagra
[۱۱] Sadomasochismنوعی فعالیت جنسی که در آن افراد داوطلبانه از لذت های ناشی از درد و تسلط استفاده میکنند که شامل دو جنبه سادیسم یعنی لذت بردن از دادن درد یا تسلط بر دیگری و مازوخیسم لذت بردن از دریافت درد یا تسلط و تجربه تسلیم شدن است.
[۱۲] Transgender
[۱۳] anorexia
[۱۴] Commodification
[۱۵] Embodiment